معنی

[ مُ هَ لْ لَ ] (ع ص) متقوس. (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل. چنبری. مانند هلال منحنی. حاجب مهلل؛ ابرویی مانندهٔ ماه نو. (مهذب الاسماء). || شتر لاغر خمیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهللة. || منقوش به صورتهای هلال. دارای نقش هلال : شمس گردون بگسترد به طلوع بر زمین از زر طلی مفرش تا مهلل کنی بساط ورا به خم نعل ادهم و ابرش.سوزنی.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.