منبنده
معنی
[ مَ بَ دَ / دِ ] (اِ مرکب) مَنِ بَنده.
نویسنده یا شاعر از خود چنین تعبیر کند
تواضع را. رهی. حقیر:
منت تو گردن من بنده را
سخت به یکبار گرانبار کرد.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص ۵۹۶).
منت خدای را که به فر خدایگان
من بنده بیگنه نشدم کشته
رایگان.امیرمعزی.
رجوع به ترکیب های من شود.