مکاثرت
معنی
[ مُ ثَ / ثِ رَ ] (از ع، اِمص)
مکاثرة. چیرگی در بسیاری. بسیاری.
فراوانی. کثرت : از مزاحمت صادر و
وارد... و مکاثرت حوایج و وسایل و مشاغل
خادم به جان آمده بود. (منشآت خاقانی چ
محمد روشن ص ۲۳۶). خادم از مکاثرت آن
اقبال دهشت افزای در اضطراب افتاد.
(منشآت خاقانی، ایضاً ص ۲۴). و رجوع
به مکاثرة شود.
- مکاثرت کردن؛ در بسیاری و فراوانی
چیرگی کردن. رقابت کردن در کثرت : از
کثرت نفوذ خزائن با مخازن بحر و معادن بر،
مکاثرت کردی. (مرزبان نامه چ قزوینی
ص ۱۲۵). و رجوع به مادهٔ بعد شود.