مقتل
معنی
[ مُ قَ تْ تَ ] (ع ص) کارهاآزموده.
(مهذب الاسماء). مرد آزموده کار. (منتهی
الارب) (آنندراج). مرد آزموده کار و مجرب.
(ناظم الاطباء). کارآزمودهٔ آگاه. (از اقرب
الموارد). || قلب مقتل؛ دل خوار و ذلیل
گشتهٔ عشق. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از
ناظم الاطباء). قلب هلاک شده از عشق. (از
اقرب الموارد).