معاتب
معنی
[ مُ تَ ] (ع ص) ملامتکردهشده و
سرزنششده. (ناظم الاطباء). عتابکردهشده.
(غياث):
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر اين خطا عاتب.
عثمان مختاری (ديوان چ همايی ص31).
{P(1)
-در ناظم الاطباء مَعا ضبط شده و ظاهراًدرست نيست. P}{P(2)
-در ناظم الاطباء مَعا ضبط شده و ظاهراًدرست نيست. P}{P(3)
-در ناظم الاطباء معائب جمع عيب آمدهاست. P}
{P(4)
-در اقرب الموارد جمع معاب و معابه،معايب آمده است. P}{$21086$}و ما را به کرد خويش مأخوذ و متهم و معاتب
و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص79). و
رجوع به معاتبه و معاتبت شود.