مشارکت
معنی
[ مُ رَ / رِ کَ ]۴ (از ع، اِمص)
مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و
حصهداری و بهرهبرداری. (ناظم الاطباء).
شرکت: و در اين تن سه قوه است يکی
خرد و سخن و جايگاهش سر به مشارکت دل
و ديگر خشم جايگاهش دل. (تاريخ بيهقی چ
اديب ص 95). دو مهتر بازگشتند بسی رنج بر
خاطرههای پاکيزه خويش نهادند تا چنان
الفتی... و مشارکتی بپای شد. (تاريخ بيهقی).
و قويتر سببی در کارهای دنيا مشارکت
مشتی دون عاجز است. (کليله و دمنه). اگر
مثلاً در ملک مشارکت توقع کنی مبذول
است. (کليله و دمنه). به رتبت وزارت رسيد و
از حضيض خدمت به اوج مشارکت ملک
پيوست. (ترجمهٔ تاريخ يمينی چ 1 تهران ص
384). نخست مشارکت حس و عقل ياد کرد.
(مصنفات باباافضل ج 2 ص 391).
- مشارکت دادن؛ انبازی دادن. شرکت
دادن. شريک ساختن: قيصر گفت... تو را
چون جيب روزگار به انواع اصطناع مشحون
گردانم و در ملک و حکومت مشارکت و...
دهم. (سلجوقنامهٔ ظهيری چ خاور ص
26).
- مشارکت داشتن؛ شريک بودن و انبازی
داشتن. (ناظم الاطباء).
- مشارکت کردن؛ انبازی کردن و شراکت
کردن. (ناظم الاطباء).
|| همسری و همجنسی. || همخويی.
|| همشکلی. (ناظم الاطباء).