(اِ.) = آماز: ورم، برآمدگی، آماده و آماز نیز گویند.
فرهنگ فارسی معین
[ کَ / کِ ] (نف مرکب) (اصطلاح طب) هَوکش. ضِد وَرم.
لغتنامه دهخدا
بادکرده؛ ورمپیداکرده.
فرهنگ فارسی عمید
(دَ) (مص ل.) باد کردن، ورم کردن.
باد کردن عضوی از بدن؛ ورم کردن؛ آماس کردن.
حالت آماسیده؛ برآمدگی؛ پفکردگی.
نوعی استخوانآماس مزمن غیرعفونی که در آن قسمتهایی از استخوان ضخیم و متورم میشود [اَرتاپزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
التهاب انگوره [زیستشناسی]
[ بَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / نف مرکب) متورم. رجل خبزون، مرد برآماسیده روی. (منتهی الارب). رجوع به آماسیده شود.
التهاب بروناُست [زیستشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.