مخلف
معنی
[ مُ لِ ] (ع ص) شتر که از نه سالگی
درگذشته باشد. (منتهی الارب) (از
اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج). شتر و ماده
شتری که از نه سال در گذشته و در سال دهم
داخل شده باشد. (ناظم الاطباء).
- مخلف عام؛ آنکه یکسال کوچکتر از ده
باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد
شود.
- مخلف عامین؛ آنکه دو سال کوچکتر [ از
ده ] بود. (ناظم الاطباء): ماده را قلوص و چون
سال نهم درآید بازل و بازله گویند و چون ماده
را قلوص و چون بدین مرتبه رسید نر را جمل
می گویند و ماده را ناقه و بعد از آن گویند
مخلف عام و مخلف عامین. (تاریخ قم چ سید
جلال طهرانی ص ۱۷۷).
- مخلف ثلاثه اعوام؛ آنکه سه سال
کوچکتر از ده سال باشد. (ناظم الاطباء).
|| خلیفه شونده. (آنندراج) (از
منتهی الارب). آنکه جانشین می کند و خلیفه
می گرداند. (ناظم الاطباء). || نیکوکننده
وسط کهنه جامه را. (آنندراج) (از
منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه رفو
می کند و مرمت می نماید جامه را.
(ناظم الاطباء). || کسی که گوید و نکند.
(آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
آنکه می گوید و نمی کند و آنکه وعدهٔ خلاف
می دهد. (ناظم الاطباء). || ستارگان باران
نیاورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). ستاره های تاریک شده از ابری
که باران نیاورد. (ناظم الاطباء). || دست به
شمشیر برنده برای کشیدن آن. (آنندراج) (از
اقرب الموارد). آنکه دست به شمشیر می برد تا
برکشد آن را. (ناظم الاطباء). || آنکه به
جانب خلف برمی گرداند و بازمی گرداند و
مراجعت می دهد. (ناظم الاطباء) (از
منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آنکه
بدل می کند و عوض می نماید. (ناظم الاطباء).
|| آنکه فاسد می کند و تباه می گرداند.
(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناپسند.
|| بوی بدگیرنده. || سخن ناراست و
ناحق گوینده. (ناظم الاطباء). || آنکه آب
می کشد برای اهل و عیال خود. || گیاهی که
برگ آورده باشد پس از برگ اولین خود.
(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). || آنکه تنگ را نزدیک
خصیه شتر برمی گرداند. (ناظم الاطباء) (از
منتهی الارب). || آنکه چون چیزی از وی
رود چیز دیگر بجای آن آورد. || دهان
بوی گرفته از روزه. (ناظم الاطباء) (از
منتهی الارب) (از اقرب الموارد).