مختلج
معنی
[ مُ تَ لِ ] (ع ص) کشیده و
بیرون کرده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از
اقرب الموارد). درکشنده و بیرون آورنده و
برکشنده. (ناظم الاطباء). || چشم پرنده.
(آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
و رجوع به اختلاج شود. || متزلزل.
|| جهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ
جانسون).