معنی

[ مُ تَ وَسْ سِ ] (ع ص) نزدیکی جوینده به چیزی و به کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). نزدیکی یابنده به چیزی و کنندهٔ کاری که بدان نزدیکی و تقرب و منزلت یابد. (از اقرب الموارد). دست به دامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و کسی را واسطه و میانجی قرار دهنده. (ناظم الاطباء): نزدیکی جوینده به کسی به وسیلهٔ چیزی یا کسی : بکتوزنون بندهٔ دولت است و متوسل به حقوق قدیم و بی حدوث سببی و داعیهٔ عذری به عزل او مثال دادن و نان او جرح کردن از مراسم سروری و... دور باشد. (ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۲۰۱) ... همیشه با مردمان و متوسلان خود با عزت و وقار باشند. (مجمل التواریخ گلستانه ص ۲۰۱). - متوسل شدن؛ دست آویز قراردادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - - نزدیکی جستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کسی که بر آن اعتماد میکنند و بر وی تکیه مینمایند. - متصل کننده و وصل نماینده. - متصل شده. (ناظم الاطباء). - دزدنده. یقال توسل ابلی؛ ای سرقه. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتر دزد. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.