معنی

[ مُ تَ لَ بْ بِ ] (ع ص) موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود. - ثابت و برقرار. - شکافته شدهٔ از زمین. - چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). - سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.