محکم؛ استوار.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ قِ ] (ع ص) آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج). محکم کننده. استوارکننده. (فرهنگ فارسی معین). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء). - آن که بدرستی و ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ قَ نَ ] (ع ص) مؤنث مُتقَن. رجوع به متقن شود.
[ مُ تَ قَ نْ نِ ] (ع ص) صیاد و صید جوینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنز شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.