معنی

[ مُ تَ ] (ع ص) بلند شونده. اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص، مأخوذ از علو. (غیاث) (آنندراج): ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جملهٔ اوصاف مساوی متعالی است. سوزنی. نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب... اگر سایه بر ذرهٔ خاک افکند آن ذره بر خورشید نور گسترد. (سندبادنامه ص ۳۴۴). قدر او از عدوای اقبال و دولت او متعالی شد. (ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۲۸۴). والی آن بقعه در کفر و کنود غالی است و به نخوت طغیان و عنود متعالی و مستحق است. (ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۳۵۴). حضرت عالی منزلت ممالک مدار، متعالی منقبت. (حبیب السیر). - بزرگوار. (دهار) (السامی فی الاسامی). و رجوع به تعالی و متعال شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.