(تَ قُ) [ ع. ] (مص ل.) ضد یکدیگر بودن.
فرهنگ فارسی معین
۱. با هم ضدونقیض بودن؛ مخالف بودن چیزی با چیزی؛ ضد یکدیگر بودن. ۲. (منطق) قضیهای که قضیۀ دیگر را باطل کند، مانند شبوروز.
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ قُ ] (ع مص) عهد شکستن. || باز کردن بنا و تاب رسن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ضد یکدیگر شدن. (زوزنی) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). || (اصطلاح منطق ...
لغتنامه دهخدا
چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد؛ دارای تناقض.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.