مایل شدن
معنی
[ یِ شُ دَ ] (مص مرکب)
کیپانیدن. (ناظم الاطباء). رغبت کردن. میل
کردن: به غیر او مایل نمی شوم. (تاریخ بیهقی
چ ادیب ص ۳۱۵). || کج گردیدن. خمیده
شدن :
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل .
حافظ.
مایل شدن از چیزی، منحرف شدن از تعادلی
که قبلاً وجود داشت، همسطحی با آن چیز را
از دست دادن :
چنان دو کفهٔ سیمین ترازو
که این کفه شود زان کفه مایل.منوچهری.