لقمهلقمه
معنی
[ لُ مَ / مِ لُ مَ / مِ ] (ق مرکب)
اندک اندک : گدائی بود که همه عمر
لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته.
(گلستان). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم
میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت. (گلستان).
|| (ص مرکب) پاره پاره: لباسش
لقمه لقمه است؛ از پارگی جای سالم ندارد.