[ گَ / گُو ] (اِ مرکب) گَوی را گویند که چندان عمیق نباشد و بن آن را توان دید. (برهان) (آنندراج). حفره. گودال. (اشتینگاس). رجوع به گو [ گَ / گُو ] شود.
لغتنامه دهخدا
[ گَ / گُو چَ ] (حامص مرکب) عمل گاوچران و گوچران. رجوع به گاوچران و گاوچرانی و گوچران شود.
[ چِ ] (اِخ) به عقیدهٔ مزدیسنان ستاره ای دنباله دار که هنگام تولد سوشیانس بر زمین افتد و زمین مشتعل گردد به قسمی که همهٔ معادن و فلزات گداخته شوند و چون سیل سوزان جاری گردند، جملهٔ آدمیا ...
[ ] (هندی، اِ) گوکهروف. خارخسک (؟). (الفاظ الادویه).
[ گُچ گَ دَ رَ / دَرْ رَ ] (اِخ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومهٔ شهرستان مهاباد واقع در ۳۲ هزارگزی جنوب مهاباد و در مسیر شوسهٔ مهاباد به سردشت. کوهستانی است و هوای آن معتدل سالم و سکن ...
[ گَ / گُو ] (اِ مرکب) گودال و جای عمیق. (برهان) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). مغاک کوچک. (غیاث).
(اِخ) موضعی است به آذربایجان. (یادداشت مؤلف).
[ گُچْ ] (اِخ) یکی از خانواده های مجار که در اردل فرمانروایی کرده است. نخستین تن از این خانواده «سیگموند» میباشد که در سال ۱۶۰۷ م. به رغم میل خود پس از یکسال فرمانروایی مجبور بکناره گیری ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.