گره زدن
معنی
[ گِ رِهْ زَ دَ ] (مص مرکب) بستن.
عقده زدن :
موئی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.سعدی.
گره بر سر بند احسان مزن
که این زرق و شید است و تزویر و فن.
سعدی.
خوردهٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرار
میزنی چندین گره بر روی یکدیگر چرا.
صائب (از آنندراج).
|| کنایه از ذخیره نهادن. || مال دنیا جمع
کردن. (برهان) (آنندراج).