معنی

[ گَ ] (نف مرکب) کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده. (برهان) (آنندراج). رجوع به گرم خیزی شود. || سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. (برهان) (آنندراج): برانگیخت پس چرمهٔ گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز.(گرشاسب نامه). محابا رها کرد و شد گرم خیز زبان کرد بر پاسخ شاه تیز.نظامی. کشیدند بر یکدگر تیغ تیز ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.نظامی. رجوع به گرم خیزی شود. || صوفی که جهت نوافل شب زود برخیزد. || نمازشب کن. (برهان) (آنندراج).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.