[ کَ ] (ع مص) بددل و سخت گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج): کاص الرجل کیصاً و کَیَصاناً و کیوصاً؛ بددل و سست گردید از چیزی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || تنها خوردن. (تاج ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ یَ ] (ع مص) کَیْص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کَیْص (ع مص) شود.
[ صا ] (ع ص) آنکه تنها خورد و تنها فرودآید و همواره در بند غم خویش باشد و پروای کسی ندارد. کَیْصی ََ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد): فلان کیصی؛ فلان تنها می خورد و تنها زیست می ک ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.