۱. بیترسی؛ مطمئن. ۲. آسایش؛ آرامش قلب. ۳. (صفت) آسوده.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ ] (ع مص) ایمن شدن. (مصادر زوزنی) (ترجمان مهذب عادل بن علی). بی هراس شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بی بیم شدن. (مؤید الفضلاء). || اعتماد کردن به. امین پنداشتن. (یادداشت مؤلف). گویند ما ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع مص) اطمینان. || (اِ) خلق. (از المرجع). و رجوع به اَمن شود.
[ اَ مَ ] (ع مص) اَمْن. رجوع به اَمن شود.
[ اُ مِ ] (اِخ) اول. پادشاه پرگام (۲۶۳ - ۲۴۱ ق .م .). (از لاروس).
[ اُ مِ ] (اِخ) دوم. پادشاه پرگام (۱۹۷ - ۱۵۹ ق .م .). (از لاروس).
[ اَ مَ نَ ] (اِخ) ابن عیسی. کاتب لیث و محدث بوده. (از منتهی الارب).
[ اَ مَ ] (اِخ) دهی است از بخش حومهٔ مرکزی شهرستان رشت با ۳۱۴ تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن غلات، بنشن، انگور و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۲).
[ اَ مَ ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مرند با ۱۰۳۷ تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، کشمش، بادام و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۴).
تودۀ هیزم؛ پشتۀ هیزم؛ پشتواره.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.