(اِخ) دهی از دهستان قلعه دره سی که در بخش حومهٔ شهرستان ماکو واقع است و ۱۷۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
لغتنامه دهخدا
[ دَ ] (مص) صاحب جهانگیری در کلمهٔ کوس به معنی کوفتن این بیت فردوسی را شاهد آورده است : گیاهی که گویم تو با شیر و مشک بکوس و بکن هر دو در سایه خشک. فردوسی. در اینجا، بکوب و بکن ... نیز م ...
[ صَ ] (اِخ) طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیهٔ بمپور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۹۹).
[ نِ رَ ] (ص مرکب) نیکوسیرت. نیک روش. که سیرت او خوب و پسندیده است : نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردار.فرخی. نکودلی و نکومذهب و نکوسیرت نکوخوئی و نکومخبر و نکوم ...
[ سیا / سَ ] (ص مرکب) خوب اداره کننده. باتدبیر. مدبّر: قُبضه؛ شبان نیکوسیاست مر گوسپندان را. (از منتهی الارب).
[ سیَ ] (حامص مرکب) نکوسیرتی. نیک رفتاری. نکوکرداری : میر ابواحمد شهزاده محمد ملکی حق شناسنده و معروف به نیکوسیری. فرخی. اندرین دولت مانندهٔ تو کیست دگر چه به نیکوسیری و چه به نیکونظری. فر ...
(ص مرکب) خوش سیما. زیبامنظر.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.