[ کُ لَ ] (اِخ) ابن اسدبن کلیب البرهوتی (متوفی در حدود ۴۳ هـ . ق.) صحابی و از شعرای حضرموت و از مردم برهوت بود که اسلام آورد و بر پیغمبر وارد شد و جامه ای که دست باف مادر خویش ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ لَ بِ نِ رَ عَ ] (اخ) ابن عامربن صعصعة. جد جاهلی است و فرزندان او به بنی مجد مشهورند. (از اعلام زرکلی).
[ کَ بَ ] (اخ) یکی از بخشهای پنجگانهٔ شهرستان اهر است. این بخش یکی از مهمترین و حاصلخیزترین بخشهای شهرستان اهر و در قسمت شمالی قره داغ و کنار مرز ایران و شوروی (سابق) واقع است. حدود آن به ...
[ کَ بَ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز بخش و همچنین دهستان کلیبر از شهرستان اهر است. در ۲۴ هزارگزی شمال اهر در انتهای جادهٔ شوسهٔ اهر به کلیبر واقع است. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول ۳۰ درجه ...
[ اِلْ سِ کِ ] (اِخ) رجوع به نیازی شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.