جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران، و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه میزدهاند؛ جغه.
فرهنگ فارسی عمید
[ کِ لَ ] (ع اِ) جِ کِلَّة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کِلَّه شود.
لغتنامه دهخدا
[ کُ لُ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش خورموج است که در شهرستان بوشهر واقع است و ۵۶۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
(مُ کَ لَّ) [ ع. ] (اِمف.) آراسته شده، تاج بر سر نهاده شده.
فرهنگ فارسی معین
[ مُ کَ لْ لَ ] (ع ص) اکلیل پوشیده. تاج و اکلیل بر سر نهاده. (ناظم الاطباء). تاج بر سر نهاده شده. (غیاث) (آنندراج). بااکلیل. متوج. اکلیل نهاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): تاج سر قبیله و ...
[ مُ کَ لْ لَ لَ ] (ع ص) روضة مکللة؛ مرغزار پر از گلهای شکفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گرد بر گرد کاسه گوشت نهاده بود. (مهذب الاسماء): جفنة مکللة ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.