[ اَ ] (ع ص) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث). آنکه دارای اصل است. (از اقرب الموارد) (آنندراج). خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ. (مقدمهٔ لغت میرسید ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (اِخ) شهریست در اندلس. (منتهی الارب) (آنندراج). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان) (مراصد). رجوع به اصیلة شود.
[ اَ لِ خُ ] (اِخ) در عصر پیامبر می زیست و از فصیحان بود. جاحظ از وی چند جمله که در پاسخ پیامبر (ص) بازگفته نقل کرده است. رجوع به البیان والتبیین چ قاهره ج ۲ ص ۱۲۸ شود.
[ اَ لِ غَ ] (اِخ) دهقان زاده ای بود از مردم روغد بنام اصیل که در نیمهٔ اول قرن هفتم هجری میزیست و نخست وکیل خرج کورکوز مغول در خراسان (طوس) بود و چون کورکوز به پایه ای بلند نائل آمد کار ا ...
[ اَ ] (اِخ) دهیست جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در ۱۲ هزارگزی جنوب باختر شهریار. محلی جلگه، معتدل و سکنهٔ آن ۲۶۰ تن است که شیعه و فارسی زبان اند و بترکی هم سخن میگویند. آب آن از قنات ...
[ اَ لُدْ دی ] (اِخ) امیر اصیل الدین عبداللََّه بن علی بن ابی المحاسن بن سعدبن مهدی علوی محمدی. امامی فاضل و بارع و متورع بود، حدیث گرد آورد و سماع و روایت کرد، کتاب بخاری را بر شیخ علاءال ...
[ اَ لُدْ دی ] (اِخ) حسن. لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال ۷۰۳ هـ . ق. بتخت سلطنت نشست) بود. و اولجایتو در حدود ۷۰۶ که از تبریز بمراغه رفت و رصدخانهٔ آن شهر را بازدی ...
[ اَ لُطْ طَ رَ فَ ] (ع ص مرکب) آنکه از دو سوی، پدر و مادر نجیب و اصیل باشد. کریم الطرفین. نجیب الطرفین. و رجوع به اصیل شود.
[ اَ ] (اِخ) ازیلا. شهریست به عدوه نزدیک طنجه و میان آن و اندلس دریایی بزرگ است. رجوع به اصیلة و ترجمهٔ ابن خلدون بقلم پروین گنابادی فهرست ج ۲ شود.
اسم: اصیلا (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: asilā) (فارسی: اصيلا) (انگلیسی: asila) معنی: منسوب به اصیل، نجیب، پاک نژاد، ( اصیل، ا ( پسوند نسبت ) )، ( اصیل )، با نوی با اصالت مرکب از اصیل + الف ت ...
فرهنگ واژگان اسمها
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.