معنی

[ کَ لْ ءْ ] (ع مص) کلاءة. نگاهبانی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || به تازیانه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || درنگی کردن در ادای دین و پی ماندن. || گیاه ناک گشتن زمین. || باربار نگریستن در چیزی و برگردانیدن نگاه در آن. || سپری شدن عمر و زندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || چریدن ماده شتر گیاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.