[ کَ ] (ع مص) به دندان بریدن چیزی را. || به انگشت دوشیدن ماده شتر را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ کَ / کِ ] (نف مرکب) آنچه کش دارد. آنچه در او کش به کار رفته است. || آنچه خاصیت آن دارد که با کشیدن طویل و دراز شود. || نوعی بافت است. (جانورشناسی عمومی ج ۱ ص ۱۳۶ و ۱۷۷). || کلامی ک ...
[ کَ نَ ] (اِ) بزرک. کتان. (یادداشت مؤلف).
[ کُ ] (اِخ) نام طائفه ای از ستاره پرستان. (یادداشت مؤلف).
دیری نمیپاید
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.