کشح
معنی
[ کَ ] (ع مص) دشمنی نمودن و در دل
دشمنی داشتن. || پراکنده کردن گروه.
(منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
|| کشحت الدابة؛ دنب را میان هردو پای
درآورد. || روفتن خانه را. (منتهی الارب)
(از اقرب الموارد). || متفرق و پراکنده
گشتن قوم از آب، کشح القوم عن الماء. (از
منتهی الارب). || داغ کردن با آتش شتر را
در موضع کشح. (از اقرب الموارد) (از منتهی
الارب).