معنی

[ کَ نَ ظَ ] (ص مرکب) احول. کج بین. بدنگاه. (ناظم الاطباء). کژبین. کژچشم. لوچ. || که براستی و درستی ننگرد. که راست نبیند: هرآنکه دید ترا با پدر همی گوید که دیدهٔ دل داناش کژنظر نبود.سوزنی. || حسود. رشکین. بدخواه. || بدبین. بدنگاه. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.