معنی

[ کَ زَ ] (ع مص) کُزوزَة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خشک شدن و درترنجیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب). خشک شدن و منقبض شدن. (از اقرب الموارد). || تندمزه گردیدن. || بخیل و کم خیر شدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تنگ کردن: کزالشی ء؛ تنگ کرد آن چیز را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || باهم نزدیک نهادن گام: کز خُطاه؛ باهم نزدیک نهاد گام را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کَزّ شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.