[ کُ رَ ] (اِخ) قصبهٔ مرکزی دهستان کریت در طبس. جلگه است و معتدل گرم و ۱۴۳۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
لغتنامه دهخدا
[ کْری / کِ تُنْ ] (اِخ) یکی از توانگران آتن و از جملهٔ شاگردان سقراط بود و چون سقراط را به نوشیدن شوکران محکوم ساختند، وسایل فرار وی را فراهم ساخت، لکن سقراط به رعایت و حفظ احترام قوانین ...
[ تِ ] (اِخ) تیره ای از شعبهٔ شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسهٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۸۷).
[ تَ ] (اِخ) عبدالسلام بن یحیی بن القاسم بن المفرج. متوفی بسال ۶۷۵ هـ . ق. است و بنا بر قول صاحب فوات الوفیات او را تصانیفی است. (از اسماء المؤلفین ج ۱ ص ۵۷۰).
[ تَ ] (اِخ) عبداللََّه بن علی سوید بغدادی مکنی به ابومحمد که در سال ۵۸۴ هـ . ق. در گذشت. او راست تاریخ تکریت. (از اسماء المؤلفین ج ۱ ص ۴۵۷). رجوع به عبداللََّه شود.
زبان علمی و مقدس هندیان که از زبانهای هندواروپایی و از دستۀ هندوایرانی است و با زبانهای ایرانی کهن (اوستایی و فارسی باستان) بسیارنزدیک است.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.