معنی

[ کَ بَ ] (اِ) جانوری چون مار کوتاه ولیکن دست و پای دارد سبک و زود رود و بیشتر به ویرانه ها بود به دندان هرکه را بگزد دندان در زخمگاه بگذارد. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). کربس. (از برهان). چلپاسه. (ناظم الاطباء). سوسمار. مارپلاس. (یادداشت مؤلف). کرباسو. کرباسه. کربسو: شد مژه گرد چشم او ز آتش نیش دندان کژدم و کربش.عنصری. رجوع به کربس، کرباسو، چلپاسه و مارمولک شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.