کرای کردن

معنی

[ کِ کَ دَ ] (مص مرکب) به مزد گرفتن. کرا کردن. || ارزیدن. قابلیت داشتن. سزاوار بودن. (از یادداشت مؤلف). لایق مراتب چیزی بودن. (آنندراج). ارزیدن : بیهوده چند محنت عالم توان کشید عالم کرای این همه محنت نمی کند. میرزا صادق (از آنندراج). رجوع به کرا کردن و کرایه شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.