معنی

[ کَ جَ / جِ ] (نف مرکب) آنکه کَجَه بازی کند: چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه. (منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف). رجوع به کجه شود. || مهره باز. (یادداشت مؤلف).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.