۱. [مقابلِ قلیل] بسیار؛ فراوان؛ وافر. ۲. [مقابلِ واحد] (فلسفه) ویژگی هرچیز قسمتپذیر.
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (ع اِ) بسیاری و فراوانی یقال الکثیر ضر و القلیل نفع؛ بسیاری و فراوانی زیان می رساند و نقصان و کمی سود می رساند. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (اِخ) ابن عبدالرحمن الخزاعی از شعرای زمان عمربن عبدالعزیز خلیفهٔ اموی است و وی را مدح گفته است. (سیرة عمربن العزیز ص ۲۹۰).
[ کُ ثَ یْ یِ ] (اِخ) ابوصخر کثیربن عبدالرحمن بن الاسودبن عامر الخزرجی مشهور به ابی جمعه از شعرای عرب و معشوق عزه دختر جمیل بن حفص کلبی است. در جمهرة نسب او به ماء السماءبن حارثةبن ثعلبة ...
چندین پهلو، چند بر، بسیار بر
فرهنگ واژههای سره
[ کَ رُلْ اَ ] (ع اِ مرکب) لسان الحمل. (تحفهٔ حکیم مؤمن). رجوع به لسان الحمل شود.
۱. آنچه بسیار انتشار یابد. ۲. ویِژگی مجله یا روزنامهای که به تعداد بسیار چاپ شود؛ دارای تیراژ بالا؛ پرتیراژ.
چند گوشه
[ کَ رُشْ شَ ] (ع اِ مرکب) پرسیاوشان. (تحفهٔ حکیم مؤمن). رجوع به پرسیاوشان شود.
[ اِ نُ کَ ] (اِخ) محمدبن کثیر الفرغانی ، ملقب به حاسب، از مردم صغد. منجم فاضل ایرانی و مقدم در صناعت خویش، معاصر مأمون عباسی. او بامر خلیفه در تصحیح زیج بطلمیوس مشارکت داشت. او راست: کتا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.