کبریتی
معنی
[ کِ ] (ص نسبی) منسوب به کبریت
و گوگرد. (ناظم الاطباء). || نام رنگ زرد
مانند کبریت. (آنندراج). هر چیز که برنگ
گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). گوگردی. (دزی
ج ۲ ص ۴۳۸):
نور خورشید جمالش چشم می دوزد مرا
جامهٔ کبریتیش چون شمع می سوزد مرا.
میرزاطاهر وحید (از آنندراج).
|| که همچون چوبهای کبریت مخطط باشد
(پارچه). میل میل. دارای راههای برجسته
(پارچه). که برجستگیهای موازی دارد
(پارچه، خاصه مخمل).
- آبهای کبریتی؛ آبهای گوگردی.
(یادداشت مؤلف). رجوع به آبهای گوگردی
شود.