معنی

[ هَ دَ / دِ ] (نف) کم گرداننده. کم کننده و نقصان دهنده : به مردی فزایندهٔ عز مؤمن به شمشیر کاهندهٔ کفر کافر.فرخی سیستانی. || کم شونده. رو به کاهش گذارنده : گر فزونی نپذیرد جز کاهنده چه همی بایدت این چونین افزونی. ناصرخسرو. || میرنده. مردنی. ناپایدار: همه دانش او راست ما بنده ایم که کاهنده و هم فزاینده ایم.فردوسی. رجوع به کاهش شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.