[ کُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان
و اسب و استر و غیره باشد. (برهان) (غیاث)
(مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت
تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل ربا گویند.
(چراغ هدایت). مؤلف آنندراج آرد: اهالی
مازندران در زمان غلبهٔ سادات زیدیه و
حکمرانی آنان به اقتفای آنان سر نتراشیدندی
و گیسو داشتندی امیر تیمور بعد از تصرف
مازندران در میان سادات و مقلدین امتیازی
خواست مقلدین که کاکل داشتند بتکاکله
معروف و موسوم شدند. کاکل و زلف خاصه
در ایران متداول است. به خراسان و خوارزم
کاکل دارند و زلف ندارند. کاکل را پرچم و
کلاله و کله نیز در پارسی استعمال کرده اند.
(آنندراج):
بلبل و سرو و سمن یاسمن و لاله و گل
هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص ۳۶۹).
کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد
زلف از افتاده حالی همنشین ماه شد.؟
تمامت دیار ترکستان... را پریشانی حال
چون زلف دلبران خوبان و کاکل ترکان بود.
(تاریخ وصاف الحضره).
فرقی میان کاکل و زلف بتان کجاست
شوریده را دماغ دل و انتخاب کو؟
جعفربیک (از آنندراج).
|| نوعی از گندم هم هست که حنطهٔ رومی
گویند. (برهان) (آنندراج) (فهرست مخزن
الادویه) (شعوری ج ص ۲۴۹). || مشترک
است میان حنطهٔ رومیه و اشنان. (فهرست
مخزن الادویه). || شوره گیاه را نیز گفته اند.
(برهان) (آنندراج). شوره گیاه است که اشنان
باشد و به عربی حمض خوانند. (از برهان).
مؤلف آنندراج آرد: در سامی گفته یکی از
اقسام شوره گیاه است صحرائی، که فقرا
خورند... و از فرهنگ ناصری آرد: خوردن
آن در فارس متداول است و آن را به لغت
نبطی قاقلی و به عربی قلام و بیونانی
مروسیون و بپارسی شابانک نیز گفته اند.
(آنندراج).