قیمهقیمه کردن
معنی
[ قَ مَ قَ مَ / قِ مِ قِ مِ کَ
دَ ] (مص مرکب) ریزریز کردن. خردخرد
کردن چیزی را (گوشت و جز آن). (فرهنگ
فارسی معین):
نمیدهد دل روشن ز دست همواری
برنگ کچکرش از تیغ قیمه قیمه کنند.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| کسی یا چیزی را له و لورده کردن.
(فرهنگ فارسی معین). || سخت زخم
زدن. سخت مجروح کردن (چاقوکشان در
مقام تهدید بحریف خود گویند: قیمه قیمه ات
میکنم). (فرهنگ فارسی معین).