۱. برخاستن؛ ایستادن؛ بهپا خاستن. ۲. جنبش؛ نهضت. ۳. (فقه) ایستادن در نماز. ۴. [قدیمی، مجاز] نماز. * قیام کردن: (مصدر لازم) برخاستن؛ بهپا خاستن.
فرهنگ فارسی عمید
اقدام جمعی غالبا مسلحانۀ مردم علیه قدرت حاکم [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُدْ دی ] (اِخ) شاعر اصفهانی، متخلص به حیرت. رجوع به حیرت شود.
لغتنامه دهخدا
۱. برانگیخته شدن پس از مرگ. ۲. (اسم) [مجاز] رستاخیز. ۳. (اسم) هفتادوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۰ آیه؛ لااقسم. ۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] شلوغ. * قیامت کردن: (مصدر لازم) [ع ...
[ مَ کَ دَ ] (مص مرکب) کنایه از کارهای عجیب کردن و کارهای اعجاب انگیختن. (برهان) (آنندراج). زیاده از طاقت در کاری کمال نمودن. (آنندراج). هنگامه کردن. غوغا کردن. آشوب کردن. کاری سخت خوب یا س ...
[ مَ ] (اِ مرکب) محل رستاخیز. (فرهنگ فارسی معین). جای رستاخیز: چون که خلق از مرگ او آگاه شد بر سر گورش قیامتگاه شد.مولوی.
[ زِ مَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روزی که مردگان زنده خواهند شد و نیکوکاران و بدکاران در آن روز بپاداش و کیفر اعمال خود خواهند رسید. روز رستاخیز. روز شمار. روز حساب. روز محشر: مرا بروز قیامت ...
(اِخ) شهر کوچکی است (در ولایت ارمن) و در او باغستان و میوه بسیار باشد و هوائی در غایت خوبی. حقوق دیوانیش ۱۶۶۰۰ دینار است. (از نزهة القلوب چ اروپا مقالهٔ سوم ص ۱۰۱).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.