(قَ رْ) [ ع. ] (مص م.)۱- قرعه زدن.۲- ضربه زدن، کوفتن.۳- ریختن موی سر.
فرهنگ فارسی معین
۱. ریختن موی سر؛ کچل شدن. ۲. کچلی.
فرهنگ فارسی عمید
ظرف شیشهای کروی با گردن بلند و متمایل به سمت پایین که برای تقطیر از آن استفاده میکنند [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ قَ رَ ] (ع اِ) هرچه که بسوی وی پیش کرده شود. (منتهی الارب): قرع النَّدَب؛ ای الخطر یستبق علیه. (اقرب الموارد). || آبله ریزهٔ سفید است که شتربچگان را برآید، و دوای آن نمک است. (منتهی ال ...
لغتنامه دهخدا
[ قَ رِ ] (ع ص) آنکه به خواب نرود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || ناخن تباه شده. (منتهی الارب). || (ص اِ) مشورت پذیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
[ قَ ] (ع اِ) کدو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). به فارسی کدو و به ترکی قباق نامند و دو قسم میباشد، یکی را کدوی سبز و دیگری را رومی گویند، مجموع آن در دوم سرد و تر و ملین و مفتح و مدرّ بول ...
[ قَ ] (اِخ) منزلی است در راه مکه از کوفه بعد از مغیثة و قبل از واقصة. (معجم البلدان).
[ قِ مَ ] (ع ص) سطبر تمام خلقت از خرمابن و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
[ قَ عَ ] (ع اِمص) فراهم آمدگی. اسم است تقرعث را که به معنی تجمع است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
(قُ عِ) [ ع. قرعة ] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.