وعدۀ ملاقاتی فراتر از قرارهای معمول اجتماعی یا شغلی یا مناسبتی با جنس مخالف [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
رابطۀ محور طولی بدن جنین با محور طولی بدن مادر [پزشکی]
[ قَ بَ تَ ] (مص مرکب) عهد بستن. پیمان بستن : خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد. حافظ.
لغتنامه دهخدا
نهادن، نِهیدن، گذاشتن
فرهنگ واژههای سره
[ قَ تَ ] (مص مرکب) ثبات ورزیدن. || ثابت شدن. مقرر شدن. معین شدن. (ناظم الاطباء).
[ قَ رِ مَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رحم مادر. (ترجمان علامهٔ جرجانی): {/Bفِی قَرََارٍ مَکِینٍ.۴-۶۲۳:۱۳*/}(قرآن ۲۳/۱۳ و ۷۷/۲۱).
میان
مینهاد
[ قَ رِ قِ ] (ترکیب وصفی، ق مرکب) کاملاً. تماماً. || کاملانه. (ناظم الاطباء).
نهاده شد
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.