۱. ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را میریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید. ۲. تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش میگذارند. ۳. شکل؛ هیبت. ۴. جسم؛ تن؛ بدن؛ ک ...
فرهنگ فارسی عمید
[ لِ ] (ع اِ) نزد شعرای پارس جزء و رکن را نامند و این لفظ بلفظ قلب نیز استعمال شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به جزء در همین لغت نامه شود.
لغتنامه دهخدا
نوع رایج قالب که صدفه (conchea) را کاملا پر میکند [شنواییشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
← قالب تبادل دادۀ ارتباطات میداننزدیک [مهندسی مخابرات]
ساختار معیار برای سازماندهی و ذخیرهسازی تصاویر رقمی [مهندسی نقشهبرداری]
[ لَ / لِ زَ دَ ] (مص مرکب) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده. ملاطغرا (از آنندراج). || دروغ گفتن. جعل کردن.
پشتهای گرد یا با ستیغ تیز، به بلندی چند میلیمتر و طول چند سانتیمتر که در نتیجۀ پر شدن شیار روی سطح یک گلسنگ بر روی بخش زیرین لایۀ ماسهسنگ ایجاد میشود [زمی ...
قالب ریختهگری ماسهای که، پیش از استفاده، در دمای بالای صد درجۀ سلسیوس خشک میشود [مهندسی مواد و متالورژی]
نوعی قالب که برای ساخت آن فقط از بخش مجرای پیشقالب استفاده میشود و بخش حلزونی و صدفه (concha) برداشته میشود [شنواییشناسی]
ساختار و آرایش ویژه عناصر نشانی و روش همتایابی مربوط که برای یک کاربرد خاص قابل استفاده باشد [مهندسی نقشهبرداری]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.