[ فَ ] (اِمص) حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب واقع میشود و آن خمیازه و به هم کشیدن پوست بدن و راست شدن موی بر اندام باشد و آن حالت را به عربی قشعریره خوانند. (برهان): هرکه در تن او خل ...
لغتنامه دهخدا
شاخهای از شارششناسی که بینابین درشتشارششناسی و ریزشارششناسی قرار میگیرد [مهندسی بسپار]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ فَ ] (ع اِ) دو رگ سبزرنگ زیر زبان. || دو آهن پاره که بدان فسار ستور را به کام لگام بندند. (منتهی الارب). رجوع به فراش شود.
میزان انحراف جریان سیال از صفحۀ تقارن بال در حین عبور از لبۀ حملۀ ماهیوار [حملونقل هوایی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.