[ عُ ] (ص نسبی) منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود. - درّ عمانی؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.
لغتنامه دهخدا
[ عُ ] (اِخ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی. ادیب و شاعر بود و در سال ۱۲۳۰ هـ .ق. درگذشت. او راست: دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین).
[ عُ ] (اِخ) داودبن عفان عمانی. محدث بود و از انس بن مالک و غیره روایت کرده است. (از معجم البلدان).
[ عُ ] (اِخ) غطریف عمانی، مکنی به ابوهارون. محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است. و حکم بن أبان عدنی (عبدی) از وی روایت کند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب ا ...
[ عَ مْ ما ] (اِخ) نصربن مسروربن محمد زهری عمانی، مکنی به ابوالفتح. محدث بود و از ابوالفتح محمدبن ابراهیم طرطوسی و غیره روایت کرده است. (از معجم البلدان).
[ حَ سَ نِ عُ مْ ما ] (اِخ) ابن علی بن ابوعقیل محمد شیعی امامی. درگذشتهٔ ۱۶۷ هـ . ق. او راست: کتاب «الکروالفر»، «التمسک بحبل الرسول». (روضات ص ۱۶۷ و ۱۶۸) (هدیةالعارفین ج ۱ ص ۲۶۵).
[ شَ یِ قِ نُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گیاهی است علفی و پایا به ارتفاع ده تا چهل سانتیمتر از تیرهٔ آلاله ها که در چمنزارها در غالب نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و آسیای مرکزی میروید. ... برگ ...
[ عُ مْ ما ] (اِ مرکب) لیموئی ترش که از عمان آرند. لیموترش. تفاح ماهی . رجوع بلیمو و بلیموترش شود.
[ نُ ] (اِخ) طلحةبن محمد (یا احمد) بن طلحة، مکنی به ابومحمد، از لغویون و شعرای اوایل قرن ششم هجری قمری است و در بدیهه گوئی دستی و با حریری مکاتباتی داشته است و به سال ۵۲۰ هـ . ق. درگذشته ...
[ نُ ] (اِخ) موسی بن یوسف بن احمد الایوبی الانصاری النعمانی الشافعی، مکنی به ابوایوب و ملقب به شرف الدین قاضی و مورخ دمشقی است. به سال ۹۴۶ هـ . ق. ولادت و به سال ۱۰۰۰ هـ . ق. وفات یافت. ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.