[ عُ ] (اِخ) (بحر...) دریایی است در قارهٔ آسیا و در جنوب ایران که امتداد دریای هند بطرف شمال میباشد، و از راه تنگهٔ هرمز به خلیج فارس می پیوندد. این دریا بین سواحل جزیرةالعرب و ایران و پاک ...
لغتنامه دهخدا
[ عُ ] (اِخ) (خلیج...) خلیجی است واقع در قسمت شمالی دریای عمان، مابین ایران و عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود.
[ عُ ] (اِخ) (دیر...) دیری است در نواحی حلب. معنای آن در لغت سریانی «دیر جماعت» باشد. و حمدان بن عبدالرحیم حلبی، و ابوفراس بن ابی الفرج بُزاعی دربارهٔ آن ابیاتی دارند که در معجم البلدان مذک ...
[ عُ ] (ص نسبی) منسوب به دریای عمان. رجوع به عمان (بحر...) شود. - درّ عمانی؛ دری که از دریای عمان صید شود و در نیکی شهرت دارد.
[ عُ ] (اِخ) جاعدبن خمیس بن مبارک خروصی عمانی. ادیب و شاعر بود و در سال ۱۲۳۰ هـ .ق. درگذشت. او راست: دلائل الاعجاز. وی اشعاری نیز دارد. (از معجم المؤلفین).
[ عُ ] (اِخ) داودبن عفان عمانی. محدث بود و از انس بن مالک و غیره روایت کرده است. (از معجم البلدان).
[ عُ ] (اِخ) غطریف عمانی، مکنی به ابوهارون. محدث بود و از ابوالشعثاء و ابن عباس روایت کرده است. و حکم بن أبان عدنی (عبدی) از وی روایت کند. (از معجم البلدان) (از اللباب فی تهذیب الانساب ا ...
[ عُ ] (اِخ) محمدبن ذؤیب تمیمی نهشلی، مکنی به ابوالعباس و مشهور به عمانی راجز. رجوع به عمانی راجز شود.
[ عَ مْ ما ] (اِخ) نصربن مسروربن محمد زهری عمانی، مکنی به ابوالفتح. محدث بود و از ابوالفتح محمدبن ابراهیم طرطوسی و غیره روایت کرده است. (از معجم البلدان).
[ اَ بُنْ ن ؟ ] (اِخ) محدث است. او از ابی المغیرة روایت کند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.