[ کُ ] (ع اِ) شیشه و کوزهٔ سرتنگ. ج، کِرزان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیشه و گفته اند کوزهٔ سرتنگ. ابن درید گوید آن را به کار برند و نمی دانم عربی است یا عجمی. ج، کِرزان. (از اقرب ال ...
لغتنامه دهخدا
[ کِ ] (اِ) خرام و راه رفتن از روی ناز و غمزه باشد. (برهان). خرام و رفتار از روی ناز و غمزه. (ناظم الاطباء). در برهان به کاف بمعنی خرام که راه رفتن از روی ناز باشد آورده و سهو کرده و آن به ...
[ کِ / کُ ] (نف، ق) بر وزن و معنی خرامان است و کرازانیدن بمعنی خرامانیدن و کرازیدن بمعنی خرامیدن باشد و به این معنی در فرهنگ جهانگیری به ضم اول و کاف فارسی هم آمده است. (برهان). اما صحیح ...
[ کُ / کِ دَ ] (مص) خرامیدن به ناز و به گاف فارسی نیز آمده است. (آنندراج). خرامیدن و بطور تکبر و غرور رفتن و جنبیدن زن از این طرف به آن طرف با حالت غمزه و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء). رجوع به ...
[ کَ ] (ع اِ) جِ کِرزیم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کرزیم شود.
[ کَ ] (ع اِ) جِ کِرزین. بمعنی تبر یا تبر بزرگ و فی حدیث ام سلمه ما صدقت بموت النبی صلی اللََّه علیه و سلم حتی سمعت دفع الکرازین؛ ای وقِعها فی حفر قبره. (از منتهی الارب). || جِ کَرزن. یا ...
[ ] (اِ) بیلی باشد که برزگران کار فرمایند. (فرهنگ اوبهی). و رجوع به کراز شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.