۱. ظریف بودن. ۲. [مجاز] خوشطبع و شیرینگفتار بودن.
فرهنگ فارسی عمید
[ ظَ ] (اِخ) شاعری از مردم چورلی شاگرد بهشتی. او را دیوانی است به ترکی.
لغتنامه دهخدا
[ ظَ ] (اِخ) از شعرای دورهٔ سلطان بایزیدخان ثانی، از مردم قصبهٔ کوینک. (قاموس الاعلام).
[ ظَ ] (اِخ) (محمدبیگ) از مردم ساوه و مرید حریفی است به زمان شاه طهماسب صفوی. وی به هندوستان رفت و بدانجا حرمت بسیار دید. این بیت از اوست: دوش غوغای سگان تو به گوشم آمد مُردم از رشک که آیا ...
[ حَ سَ نِ ظَ ] (اِخ) رجوع به حسن چلبی شود.غ
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.