ضجری
معنی
[ ] (اِخ) مردی سخت فاضل و
ادیب و نیکوسخن و نیکوترسّل ولیکن سخت
بی ادب. وی معاصر ابوالعباس مأمون بن
مأمون خوارزمشاه و ابوریحان بیرونی بوده
است و ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود بنقل از
کتاب «المسامرة فی اخبار خوارزم» تألیف
بیرونی حکایتی دربارهٔ وی آرد که ذیلاً نقل
می شود: «... و این خوارزمشاه را حلم
بجایگاهی بود که روزی شراب می خورد بر
سماع رود، و ملاحظهٔ ادب بسیار می کرد که
مردی سخت فاضل و ادیب بود و من
[ ابوریحان ] پیش او بودم و دیگر که وی را
صخری گفتندی مردی سخت فاضل و ادیب
بود و نیکوسخن و نیکوترسل ولیکن سخت
بی ادب بود که به یک راه ادب نفس نداشت، و
گفته اند که ادب النفس خیر من ادب الدرس،
صخری پیالهٔ شراب در دست داشت و
بخواست خورد، اسبان نوبت که بر در سرای
بداشته بودند بانگی کردند و از یکی بادی رها
شد بنیرو، خوارزمشاه گفت: فی شارب
الشارب، صخری از رعنایی و بی ادبی پیاله
بینداخت و من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید
تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال
کرد و بر راه حلم و کرم رفت...». (تاریخ
بیهقی ص ۶۸۳).