ماست چکیده؛ دوراغ؛ شیر بریده که آبش را گرفته باشند.
فرهنگ فارسی عمید
اسم: شیراز (دختر) (فارسی) (تلفظ: širāz) (فارسی: شیراز) (انگلیسی: shiraz) معنی: نام شهرستانی در استان فارس، بقعه ی شاهچراغ، آرامگاه های سعدی و حافظ در آنجا و بسیاری از بناهای تاریخی، از جمله ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: شیرآزاد (پسر) (فارسی) معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان رستم هرمزان سردار ساسانی
(اِخ) دهی است از شهرستان اردستان. سکنهٔ آن ۳۱۳ تن. آب آن از قنات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱۰).
لغتنامه دهخدا
[ زَ / زِ بَ تَ ] (مص مرکب) ته بندی کتاب. (یادداشت مؤلف): تا شاهد علم و عملش چهره نیفروخت شیرازهٔ مجموعه نبستند کرم را. محمد عرفی (از آنندراج).
[ زَ / زِ بَ ] (نف مرکب) آنکه کتابها را شیرازه می بندد. صحاف. (یادداشت مؤلف). || (ن مف مرکب) شیرازه بسته. کتابی که جزوه های آنرا به هم بند کرده باشند. (ناظم الاطباء).
[ زَ / زِ کَ / کِ ] (نف مرکب) صحاف و آنکه کتاب را ته بندی و جلد می کند. (ناظم الاطباء).
(ص نسبی) منسوب به شهر شیراز. (ناظم الاطباء). || از مردم شیراز. || لهجهٔ مردم شیراز. (فرهنگ فارسی معین). - مثل شیرازیها؛ با گفتاری تهی بالان و نازان. (یادداشت مؤلف). || قسمی انگور. (ی ...
(اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن خفیف شیرازی صوفی. از بزرگترین پیشوایان تصوف در فارس بود. وی علم اشارت نیک می دانست و کراماتی به او نسبت می دهند. شیرازی از راویان بود و از حمادبن مدرک و عبدالمل ...
[ اَ بو بَ رِ ] (اِخ) احمدبن عبدالرحمن، محدث مشهور. وی چندی در همدان اقامت داشت و در سال ۴۰۴ هـ . ق. بشیراز بازگشت و تا آخر عمر بدانجا ببود. او را کتابی در القاب و اسماء رجال و کتابی در ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.